جدول جو
جدول جو

معنی خشک دامن - جستجوی لغت در جدول جو

خشک دامن
پاک دامن، نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه
تصویری از خشک دامن
تصویر خشک دامن
فرهنگ فارسی عمید
خشک دامن
نیکو کار پاکدامن مقابل تر دامن
تصویری از خشک دامن
تصویر خشک دامن
فرهنگ لغت هوشیار
خشک دامن
عفیف، پاک دامن، نجیب، باعصمت
متضاد: تردامن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش دامن
تصویر خوش دامن
پاکدامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
بی ذوق، بی فضل وهنر، فاقد عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دامن
تصویر پاک دامن
نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه، برای مثال در حقّ من به دردکشی ظن بد مبر / کآلوده گشت جامه ولی پاک دامنم (حافظ - ۶۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ / خَ مَ)
مادرزن را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ دُ فُ کَ دَ)
به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر اثر اتصال جریان الکتریکی بدان
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آب دهان خشک شده، کنایه از تشنه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) :
همی دربدر خشک نان باز جست
مر او را همان پیشه بود از نخست.
ابوشکوربلخی.
یا حبذا الکعک بلحم مثرود
و خشکنان مع سویق مقنود.
راجز
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
غمناک. مهموم. دردناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، متعصب. خشک در عقیده. (یادداشت بخط مؤلف) ، احمق. ابله. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
کنایه از صایم و روزه دار. (از برهان قاطع) ، پارسا. پرهیزگار. (ناظم الاطباء) ، تشنه. عطشان
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ رو رَ تَ)
جیرۀ نوکران خام نه پخته دادن. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، جیرۀ نوکران را نقدی دادن بدون طعام و لباس. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
خشک دامان. نیکوکار. برابر تردامن. پاکدامن. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نیکوکار. پاکدامن. خشک دامن. مقابل تردامن:
خشک دامان شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
همچو شمعاز اشک غرق و خشک دامان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خُ /خَ مَ)
مادرزن. خوشدامن. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک دماغ
تصویر خشک دماغ
غمناک مهموم اندوهناک اوقات تلخ مقابل تر دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
بی ذوق، بی فضل بی هنر بی معرفت، آنکه از عشق بیخبر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک دامنی
تصویر خشک دامنی
عمل خشک دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک دماغ
تصویر خشک دماغ
((دِ))
اندوهگین، غمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش دامن
تصویر خوش دامن
((~. مَ))
خشتامن، مادرزن، مادرشوهر، خشدامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاک دامن
تصویر پاک دامن
((مَ))
برخوردار از پاکدامنی، نداشتن وضع یا کیفیت رفتارهای زشت و ننگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاک دان
تصویر خاک دان
محل ریختن خاک و خاکروبه، مزبله، کنایه از دنیا، جهان عالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک جان
تصویر خشک جان
((خُ))
بی هنر، بی فضل، بی خبر از عشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشدامن
تصویر خشدامن
((خُ مَ))
خشتامن، مادرزن، مادرشوهر، خوش دامن
فرهنگ فارسی معین
پاک دامن، پاک دامان، عفیف، نجیب، پاک، باعفت
متضاد: تردامن، آلوده دامن، آلوده دامان، نانجیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد